خلاصه داستان :
دوعو، یکی از نویسندگان مهم آن زمان، دوران سختی را سپری می کند که ازدواجش از هم می پاشد و حرفه اش به تدریج رو به وخامت می رود. دوعو که میخواهد از مهاجرت همسر سابقش ویلدان به آلمان با پسرشان اوغوز جلوگیری کند، در تلاش است تا آخرین کتاب سهگانهاش را هر چه زودتر به انتشارات برساند. اما او نمی تواند آخرین رمان خود را بنویسد و در این روند شروع به دیدن کابوس ها و توهم های مداوم می کند. روان دوعو زیر و رو می شود و یک شب او یک خنجر قدیمی را در دودکش مرکزی خانه اش پیدا می کند.
Hançer