خلاصه داستان :
گیزم زن جوانیه که به عنوان تنظیم کننده کار می کند و سردار بازیگر است. این زوج که به پنجمین سال ازدواج خود نزدیک می شوند، نمی توانند بچه دار شوند. وقتی گیزم متوجه می شود که سردار اخیراً رفتار عجیبی دارد، یک تعطیلات کوچک را برنامه ریزی می کند که ممکنه برای آنها خوب باشد. اما رفتار عجیب سردار در تعطیلات به ابعاد جدی تری می رسد. این زوج به دنبال راه حلی برای حل این مشکل، به روستای لوبی می روند. با این حال، این دهکده ای که هیچ کس در آن زندگی نمی کند برای آنها یک راه حل نخواهد بود، بلکه یک جهنم کامل خواهد بود.